۳۳

من یک زندگی داشته‌م. وقتی وارد دانشگاه شدم، تجربه‌ای از زندگی داشتم و اون بیرون دنیایی که بهش مشغول بودم. دوست‌هایی داشتم. با گروه‌های دوستیم بیرون می‌رفتم و کوه و پارک و کافه. صحبت‌های دوتایی بسیار در طول روز. شغل داشتم. با آدم‌های زیادی سروکار داشتم که انرژیم صرف اون‌ها می‌شد و ذهنم و قلبم. و عاشق لحظه‌های تنهاییم بودم و با وجود همه‌ی این‌ها من اعتماد به نفس داشتم. هرکدوم از این‌ها جایی از من رو کامل می‌کرد. از همه‌چیز راحت می‌گذشتم و سریع می‌گذشتم چون بسیار چیزهای دیگه‌ای بود که من درگیرشون بودم و اهمیتی نداشتند این چیزهای گذشتنی.
  • چهارشنبه ۲۶ آذر ۹۹

۳۱

چیزی انگار داره گلوم رو پاره می‌کنه. خونه پر صداست. حالم بده.
  • چهارشنبه ۲۶ آذر ۹۹

پریشان‌سنبلان پر تاب مکه
خمارین نرگسان پر خواب مکه
بر اینی تا که دل از مو بُرینی
بُرینه روزگار اشتاب مکه
  • يكشنبه ۲۳ آذر ۹۹

۳۰

خدایا، اگه همین حالا ازت کمک بخوام کمکم می‌کنی؟ اگه همین حالا اسمت رو صدا کنم، پیش من میای؟ خدایا من رو هیچ‌وقت می‌بخشی؟
  • پنجشنبه ۲۰ آذر ۹۹

۲۹

به خودم می‌پیچم از اون روز. ضعیف شده‌م و نازک شده‌م و به یک اشاره‌ای می‌شکنم من. مدام از خودم می‌پرسم چته؟ و در خودم می‌گردم و پیدا نمی‌کنم. اما گمانم اون چند کلام در جایی عمیق‌تر در وجودم رد و بدل شده و اثری که گذاشته، عمیق‌تر از اون بوده که تصور می‌کردم. مدت‌ها بوده که آماده‌ش بودم و قبولش کرده بودم. رها کرده بودم و در زندگیم پیش می‌رفتم. اما همین چیزهای کوچک، همین‌‌که وقتی حرف بزنم، من رو بشنوی، اون‌طور که هیچ‌کس دیگه‌ای به من گوش نداده و با من حرف بزنی و به من محبت کنی و به من نزدیک باشی، انقدر که کس دیگری نبوده و من تو رو حس کنم، بافت پیراهنت رو و لبخندت رو و بگم نام من رو صدا نزن و عقب برم و بدونم که این هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افته و هیچ‌وقت قرار نبوده پیش‌تر بره و من کار درست رو کردم، بدون بی‌تابی، برای این‌که از هردومون حفاظت کنم و بخوام، یک‌جایی از وجودم بخواد به اون نزدیکی دل بده بدون این‌که روش اسمی بگذاره و براش چی می‌شه و نمی‌شه بسازه. بیاد و بمونه نزدیک لبخندت و چهارخونه‌های پیراهنت رو بشماره.
  • چهارشنبه ۱۹ آذر ۹۹

۲۸

قبل از برگشتن داشتم صحبت می‌کردم و صدام بلند و پر از خوش‌حالی بود. بعد حالا نشستم که دوباره شروع کنم و صدام درنمیاد و بسیار ضعیف و آرومه.
  • دوشنبه ۱۷ آذر ۹۹

۲۷

تا حالا فکر کردی که شیرجه به جهیدن شیر ربط داره؟
  • شنبه ۱۵ آذر ۹۹

گاهی وقت‌ها دلم می‌گیره از این‌که دیگه هیچ‌وقت من رو دوست نخواهی داشت.
  • شنبه ۱۵ آذر ۹۹

۲۶

من سزاوار دوست داشته شدن هستم.
  • جمعه ۱۴ آذر ۹۹

۲۵

من خوبم. حالم خوبه. مدت‌ها بوده که این‌طور خوب نبوده‌م، با خودم زندگی نکرده‌م، با خودم حرف نزدم و توی ذهنم کامنتری برای وقایع لایو روزانه نداشته‌م. مدت‌ها بوده که بی‌حوصله و عصبی و خسته بوده‌م، تلاش‌های بدون تمرکز و پیشرفت داشته‌م. حالا زمان‌هایی از روز رو فقط با خودم می‌گذرونم و فقط برای خودم و من حالم خوبه. از نسیم و بارون پاییز چیزی یادت میاد؟ همچنان لطیفه ‌و زیبا و هیچ‌کس مثل او نمی‌تونه زیبا باشه. چه‌قدر بی‌مانندی و چه‌قدر آروم و ساکت. من رو قبول کن که بنشینم کنارت، با هم حرف بزنیم، با هم وقت بگذرونیم. مدت‌ها بوده که خوش‌حال نبوده‌م دور از تو.
  • پنجشنبه ۱۳ آذر ۹۹
Designed By Erfan Powered by Bayan