۳۳

من یک زندگی داشته‌م. وقتی وارد دانشگاه شدم، تجربه‌ای از زندگی داشتم و اون بیرون دنیایی که بهش مشغول بودم. دوست‌هایی داشتم. با گروه‌های دوستیم بیرون می‌رفتم و کوه و پارک و کافه. صحبت‌های دوتایی بسیار در طول روز. شغل داشتم. با آدم‌های زیادی سروکار داشتم که انرژیم صرف اون‌ها می‌شد و ذهنم و قلبم. و عاشق لحظه‌های تنهاییم بودم و با وجود همه‌ی این‌ها من اعتماد به نفس داشتم. هرکدوم از این‌ها جایی از من رو کامل می‌کرد. از همه‌چیز راحت می‌گذشتم و سریع می‌گذشتم چون بسیار چیزهای دیگه‌ای بود که من درگیرشون بودم و اهمیتی نداشتند این چیزهای گذشتنی.
  • چهارشنبه ۲۶ آذر ۹۹
Designed By Erfan Powered by Bayan