امروز روز خوبی بود. شروع خوبی برای نوشته نیست ولی دوست دارم که با اطمینانی که نوشتن در ثبت چیزها وارد میکنه ازش حرف بزنم. دوست دارم سادهتر نگاه کنم به هرروز و به جای در عدم قطعیت و پیچیدگیها غوطهخوردن، یاد بگیرم انتخاب کنم و متمرکز بشم بر چیزی و به انتخاب نادیده بگیرم چیزهایی رو. امروز، آخر کلاس مرصاد، تکرار لحظهای از یکشنبه بود. استاد گفت اگر نکتهای دارید بگید. دلم میخواست چیزی بگم و چیزی برای گفتن پیدا نمیکردم و چیزهایی داشتم اما دلم نمیخواست که بگم. ر گفت عرضی نیست و ع رفت روی خط (به قول دکتر ط) و استاد داشت میگفت شما هم حرف بزنید، از چیزهایی که خودتون مطالعه میکنید و این همون حس آشنایی بود که سر کلاس مرجان همهمون میتونستیم حرف بزنیم چون در اون جمع روح همراهی و شنوایی بود که به تو گوش میکرد که چی فکر میکنی و چی حس میکنی و میخواست بشنوه. تندتند نوشتم گفتم که اون مسئلهی زیبایی که مطرح شد رو میشه با تناکح اسماء توضیح داد. داشت شروع میکرد به صحبت ع گفت حالا صبر کنید ببینیم خانم پ چی گفته. استاد خوند و گفت منظورتون چیه. شروع کردم به توضیح نوشتن. دستهام میلرزید. فکر نمیکنم اگر حضور داشتم و میگفتم اینطور میشد. بعدش معمولا میلرزم. اون لحظه خیلی کول و آروم و بامزه ازش حرف میزنم. دستهام میلرزید و نوشتم و توضیح دادم که جمیل هم از اسمائه و از تناکحش با اسماء دیگه شدت و ضعفها ایجاد میشه در وحودهای مختلف و نمایانشدنش در تفاوتها در اینهاست و این اون ایرادی که گرفتند که اگر زیبایی در همهی وجودها مشترک باشه، قابل تشخیص نیست رو برطرف میکنه. استاد خوند و توضیح داد و تأیید کرد. آروم گرفت بیقراریم. بعدتر سر کلاس بعدی خواهش کردم کتاب بلر رو بگذارند و اون هم گم نشد و آروم گرفتم.
- سه شنبه ۱۱ آذر ۹۹