شروع به دیدن دوبارهی کریستی کردهم و چیزی که این قسمت آخر، قسمت چهارم فصل یک، ذهنم رو به خودش گرفت این بود که چهجوری غرق عصبانیت و خشمش میشه و انقدر مشغولش میکنه که از پس کارهایی که واقعا بر عهدهشه برنمیاد. لباسهای راسکو، زندگی بچهها، کارهای خونه. به خودم نگاه میکنم و زمانی رو که امروز صرف هیچ کردم. فرار از احساسات و فکرهای آزارنده، بیدارموندن تا 11 و نیم شب یعنی بیشتر از اونکه باید در داستانها پرسه زدهم. انقدر که فصل سوم شلدون تموم شده و چهار قسمت از مامان دیدهم. موضوع اینه که ببینی خشم و دلخوریت چهطور جلوت رو گرفته و قضیه خیلی کم دربارهی اونهاست و بیشتر دربارهی تو. ببین چیکار داره باهات میکنه. شاید راحتتر بتونی ببخشی و بگذری. باید دیگری رو ببخشی تا بتونی خودت رو ببخشی اما شاید به خاطر خودت، بخشیدی دیگران رو.
شب بخیر.
- جمعه ۲۵ مهر ۹۹