دکتر ح با ما کشف‌الاسرار داشت. هفته‌ی پیش نیامده بود و این هفته من مدام بین جلسات می‌چرخیدم تا ببینم کدام وصل می‌شود. جلسه‌ی دو بود. وارد کلاس شدم و دیدم صدای استاد باز است و کسی نیست و دارد به خانه می‌گوید چایی دم کردی؟ یا چی. آمدم بیرون. حس کردم رفتم وسط حریم خصوصی‌اش وقتی هنوز کلاس آماده نبوده. چند دقیقه صبر کردم. توی گروه نوشتم کلاس در جلسه‌ی دو شروع شده. باز رفتم توی کلاس و سلام کردم. تصویر استاد وصل بود و صدای دخترش می‌آمد که مستقیم با ما صحبت می‌کرد و لباس خانه تنش بود و موهای کوتاه قرمز خوش‌رنگی داشت. انگار رفته بودیم خانه‌شان مهمانی. هردو ماسک‌شان را هم زده بودند. استاد اسم ما را می‌دید، گفت خورشید هم اومد و دخترش کامنت‌ها را می‌خواند و با ما صحبت می‌کرد: صدا رو دارید الآن؟ شما هم هرکدوم‌تون می‌تونید میکروفون‌تون رو روشن کنید و سؤالی اگه داشتید بپرسید، تا کلاس‌تون هم یک‌طرفه نشه فقط استادتون حرف بزنه. و با ملاحظه و احترام گفتند، انقدر که پیداست درک‌شون از شایدنشدن. توضیح دادند کلاس‌های قبل مهر ۱ و نیم شروع می‌شه و پرسیدند برای شما کی زده؟ و شرایط رو میزون کردند و چ هم اومد و استاد با محبت حرف زد باهاش. گفت اسم و صدای زیبایی داره :)) استاد شروع کردند و توضیح دادند هفته‌ی پیش چرا نشده‌ و گفتند زمان تعیین کنیم برای جبرانی. بچه‌ها گفتند صدا خش‌داره یک‌کم ولی مشکلی نیست و چ به استاد گفت که اگر هندزفری دارند و اضافه کرد با گوشی وصل بشن بهتر می‌شه اگر که امکانش هست و دکتر گفت این طول می‌کشه و دخترم باید درستش کنه. می‌خواستم کل کلاس کشف‌الاسرار گریه کنم. این‌که استادی به این گران‌قدری رو‌ با این سابقه و اجتهاد در چنین شرایطی بگذاری که جایی در اون نداره و معذب بشه و احتیاج به کمک داشته باشه در کاری که مسئولیتش رو داره و بسیار شخصیه و مقابل یک‌مشت بچه‌ست، اذیتم می‌کرد خیلی. دوست نداشتم اصلاً حس بدی داشته باشه و دوست نداشتم بچه‌ها فکر بدی بکنند یا رفتار بدی نشون بدن. اما کم‌کم که گذشت زیبا شد برام. تماشای این‌که این چالش رو‌ می‌پذیره و سعی می‌کنه و سعیش خجالت‌آور نیست. چرا باید باشه؟ رفتار حرفه‌ای استاد هیچچی کم نداشت از طرح درس و ارجاع‌ها و جبران‌کردن زمان تلف شده‌ی کلاس و هوشیاری در وصل‌شدن بچه‌ها و پاسخ‌دادن به سؤال‌هاشون. اما چیزی که بیشتر از همه‌ی این‌ها ارزش داشت و بسیار من رو تحت تأثیر قرار داده بود، برخورد زیبای این آدم‌ها با این موقعیت بود. پذیرفتن طبیعت این شرایط به‌جای درگیرشدن برای حفظ شأن و این مزخرفات. رفتار طبیعی داشتن که مخاطب با دیدنش اول شاید یک‌کم جا بخوره چون بقیه این‌طور نیستند اما زود می‌پذیره و همه‌چیز برای همه راحت می‌شه چون خارج از انتظار نیست. 

بگذار توضیح بدم. من اگر قرار بود کلاس برگزار کنم، بیچاره می‌شدم. چون باید جایی می‌رفتم که ساکت باشه و به مام‌بزرگ بگو هیچ صدایی درنیاره، نه تلویزیون، نه رادیو، نه تق‌وتوق توی آشپزخونه و کسی توی راهرو نیاد و بره و باز صدای موتور و کوچه میاد و همه‌ی این‌ها فشاره و اذیت‌کن. چون من می‌خوام دانشجوم صدایی از من بشنوه هنگام توضیح درس که انگار در یک محیط خلأ ام یا سر کلاس و معلومه که نمی‌شه چون من توی خونه‌ام و توی خونه هزار اتفاق می‌افته. آدم‌های دیگه زندگی می‌کنند. ترم قبل صبح کلاس کلیله، دکتر م گوشی به دست رفته بود بالای سر پسرش و صداش می‌کرد محمدرضا بیدار شو، کلاس داری. بچه‌هایی که دیرتر اومدند پرسیدند چی‌کار کردید و خانم دکتر گفتند هیچچی فعلاً رفتیم محمدرضا رو بیدار کردیم. و این‌ها گنجه. تصویرهای دروغی برای هم سرهم‌بندی نکردن و درمیون گذاشتن واقعیت با اون‌هایی که روبه‌روی تواند و باهم‌دیگه تجربه‌ای رو از سرگذروندن. مثل تصویر استاد با زمینه‌ی اتاقی در خونه و تزئینات روی دیوارش و شلواری که پشت در آویزونه و لیوان چایی استاد کنار دستش. و وقتی صدا قطع می‌شه و پیرمرد آرام از پشت میز بلند می‌شه و قدم‌های بلند برمی‌داره تا در و از لای در می‌گه صدا قطع می‌شه. دختر میاد. با لباس خونه و ماسک و پدر ماسکش رو بالا می‌کشه و دختر میاد پای لپتاپ و امتحان می‌کنه‌. ما می‌گیم صدا خوب نیست و می‌ره سمت در، پسرش رو صدا می‌کنه و می‌گه شما وصل شدی به اینترنت، کلاس پدرجون داره خراب می‌شه. برمی‌گرده پای سیستم. استاد می‌گه می‌خوای برم باهاش صحبت کنم و دختر می‌گه نه، قبول کرد، گفت قطع می‌کنم. به ما می‌گه دستگاه‌های دیگه رو قطع کردیم، درست می‌شه الآن. می‌خواد رفرش کنه و یک‌کم طول می‌کشه. باز وصل می‌شن، صدا خوب می‌شه و استاد کلاس رو دوباره دست می‌گیره و بحث رو ادامه می‌ده. و هیچ‌وقت انقدر راحت نبوده‌م در شش ماه گذشته سر کلاس. این‌ها بزرگان عصر ما هستند و تماشای وجه انسانی‌شون، گرچه سرک‌کشیدن در خلوت‌شونه و لحظه‌های خصوصی‌ای که پیش چشم ما قرار گرفته، چه.قدر ملموس و نزدیکه و چه‌قدر مهم بود برای من در شکل‌دادن ارتباطم با طبیعت هرچیز. 

  • شنبه ۲۲ شهریور ۹۹
Designed By Erfan Powered by Bayan