یک‌چیزی که امروز سخت شد این بود که اون قسمتی رو باز کرده بودم که از سه‌سال پیش ریختمش گوشه‌های اتاق و نادیده‌ش گرفته‌م و حالا رفتم سراغش و باید تصمیم می‌گرفتم کجای زندگی منه. هنر برای من کجاست حالا؟ چه‌قدر از این‌ها رو باید بدم برن و چه‌قدرش رو نگه دارم چون جزئی از منه. و نگه داشتم و براش جا در نظر گرفتم و شناختمش. مهم نیست چه‌قدر بتونم کار بکنم. همچنان و هنوز جزئی از خوذم می‌دونمش ‌و مهم نیست، روزی اگر نبود، اون موقع کنار می‌گذارم‌شون. هیچ عجله‌ و فشاری نیست‌.

  • پنجشنبه ۹ مرداد ۹۹
Designed By Erfan Powered by Bayan