پر از حرفم و هروقت به نوشتن فکر می‌کنم زیادی خسته‌ام یا زیادی ضعیف یا مشغول به کارهای بی‌اهمیت اما لازم به انجام. کاش ولی به جای بازدیدن‌های بی‌هدف و نه حتی از سر انتظار، از روی عادت انگشت‌ها که کم‌کم انتظار را هم می‌سازند، لحظه‌ای ذهنم را دور از همه‌ی این‌ها خالی نگه می‌داشتم و خطی می‌نوشتم. و ها، گرفتاری همین است. لحظه‌های آرام ذهنم در گذر روز و شب معدود شده، مجالی نیست. از چشم‌بازکردنم تا دیروقت‌های شب محیط به ضدیت من می‌ایستد و دنیای درونم در آماده‌باش مقاومت، دل به فراموشی و بی‌خیالی نمی‌دهد. دو ساعت از شب از وقتی خانه بخوابد تا اذان صبح در سکوت و خلوت تنهایی آرام می‌گیرم و همان‌هنگام هم خسته‌ی خواب که خوابِ از اذان صبح شروع شده مقارن بیداری خانه می‌شود و هجوم صداها و حضورها به خواب من و آشفته‌گشتنش. وقتی برنامه‌ی طبیعی بدنت را به‌‌هم می‌ریزی و به خواهش‌هایش بی‌توجهی می‌کنی، نمی‌توانی برای پشتیبانی در اضطراب بهشان رو بیندازی. بدنت محافظ توست. با خنجر از درون به جانش نیفت.

 

  • يكشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۹
Designed By Erfan Powered by Bayan